تمام خاطرات این مدت
سلام پسر عزیزم
ببخشید که این مدت نتونستم برات بنویسم آخه لپتاپمون خراب شده
جونم برات بگه که خیلی شیرین شدی تو 7ونیم ماهگی شروع کردی به چهار
دست وپا رفتن وتو 10 ونیم ماهگی شروع کردی به راه رفتن
وقتی بهت میگیم کلاغه چی میگه میگی قاقار وبعد میگی بابا ولی مامانو نمیتونی بگی
از خاطراتت برات بگم که بعضیاش یادم رفته ولی اونایی که یادمه برات میگم
وعکسش هم میذارم یادمه یک هفته مونده به تولدت با بابایی رفتیم ماکو
برات لباس بخریم که تو راه این عکسو انداختم
که از اونجا برات 2 دست لباس ویک جفت کفش خریدیم
که البته الان عکس یه دست لباستو دارم
اینم بگم تابستون امسال خیلی گرم بود اینم عکست که خوابیده بودی
وقتی میگیم امیر علی پل وایستا اینطوری میکنی
یه روز جمعه هم با هم رفتیم به یکی از باغچه های سردرود
و وقتی امیرعلی تاب بازی میکنه
امیر علی کوچولو سوار اسب شده
یه روز هم رفته بودیم دفتر بابایی
امیر علی کوچولو از حموم اومده قربونش برم
یه روز نزدیک ظهر بابات زنگ زد گفت انگشتم زخم شده به بابا اینا زنگ بزن بگو
بیان نگو که انگشتش لای دستگاه گیر کرده بوده که بیمارستان شهدا بستری شده بود
ماهم رفتیم اونجا این عکسم نمازخونه بیمارستان ازت گرفتم
و بریم سراغ عکسای تولدت
و شما سرگرم خوردن پاپ کورن با النا خانوم
و کادوهای تولد که البته هرکدوم از بچه ها خودشون کادوشونو باز کردن مادر بزرگ
بابابزرگ ومن وبابا اون ماشین شارزی رو برات خریدیم 850 تومنو مامان و بابای من
یک دست لباس با عروسک خرس
وخاله جونت پول داد وعمه جونت هم یه کاپشن شلوار
وخاله بابات یه سکه داد وخاله مامانی یه ماشین
وپارلا خانوم که دختر خاله مامانیه بامامانش یه هواپیما
وکوثر جون هم که مامانش وآبجیش اومده بودن یه لاکپشت شب چراغ
ودوست مامان بزرگت هم یه ماشین آورده بود
عمه بابای مامانی ومامان بزرگای مامانی هرکدوم پول داده بودنو دوست مامانی
هم یه بلوز آورده بود
ومادر شوهر عمه ات هم به تولد نرسید بعدا یه دست لباس آورده بود
یه دست لباس آورده بود