بدون عنوان
با سلام
امیدوارم کم کاری مامانی ببخشی که دیر به دیر برات مطلب میذارم میخوام خاطرات قبل از عید تا الانو برات بگم ،۱۳ اسفند عروسی پسرخاله بابات بود که رفتیم
بعدش ۲۳اسفند هم مامان بزرگت سفره فاطمه الزهرا داشت بعدش چند روز مونده به عید با عمه ات رفتیم پاساژ زعفرانیه از اونجا خرید کردیم بعدش هم رفتیم پیتزا کاکتوس نزدیک ائل گلی اونجا ساندویج خوردیم که خیلی خوشمزه بود
نمیدونم چندم اسفند بود که عمه ات پایان نامشو داده بود وقبول شده بود که بابا بزرگت اینارو و مارو وپدر شوهرش اینارو دعوت کرده بودن به رستوران مظفریه تو خود ائل گلی که خوش گذشت
بعدم که عید شد و ما خونه بابابزرگت بودیم ودید وبازدید انجام شد وما ۳فروردین اومدیم خونه خودمون تبریز وبعد دوباره ۱۰ ام رفتیم مرند و ۱۳ بدر رفتیم دهات خودمون که با مادر بزرگ وخاله پروین وخاله مریم ومامان وبابای خودم وبقیه بودیم که خوش گذشت ولی بارون میبارید و هوا هم سرد بود زود اومدیم خونه
روز بعدش اومدیم تبریز و ۲۱ ام مرند عروسی دعوت بودیم و واکسن ۱۸ ماهگیتم همون روز زدیم و چون حالت خوب نبود من وتو نرفتیم عروسی ولی شام رفتیم
این بود خاطراتت عزیزترینم
و در ادامه عکسها